روایتی از محاصره، سقوط و آزادسازی سوسنگرد – بخش دوم
از سوی دیگر، هنگامی که خبر عقب نشینی لشکر بعث در حمیدیه به مردم سوسنگرد رسیدن، آنها نیز راه را بر عراقیهای در حال فرار بستند و قریب به هزار تن از آنان را اسیر کردند وقتی خورشید نهمین روز مهرماه ،1359 به لحظات غروبش نزدیک میشد،هیچ نشانی از دشمن در سوسنگرد نبود و آنها که تصور میکردند لشکر عظیمی در تعقیبشان است تا نزدیکی مرز عقب نشستند و بستان نیز آزاد شد در حالی که ارتش عراق نیروهایش را به آن سوی مرزها، یعنی بصره برده بود و آنها را برای یورشی دوباره اماده میکرد، در این سوی مرز هیچ تدبیری برای مقابله با حمالت بعدی اندیشیده نشده بود و دولت بنیصدر همچنان بر نظریه خودش استوار بود که: زمین بدهیم تا زمان بگیریم؛ نظری که هیچ ایرانی غیرتمندی آن را برنمیتابد. مردم بستان و سوسنگرد، کمکم به شهرشان بازگشتند و این گونه به نظر میرسید که اوضاع و احوال آرام است. اما این، آرامش قبل از طوفان بود در نوزدهمین روز مهر، ارتش عراق یک بار دیگر تجاوز زمینیآش را از سر گرفت و این بار با شدتی بیشتر از قبل به مرزهای ایران حملهور شد بستان اولین شهری بود که دیگر بار هدف حمله قرار گرفت. عدهای از مردم، شهر را تخلیه کرده و به سوی سوسنگرد رفتند،عده دیگری که مانده بودند مقاومت میکردند در دو روز بعد، آتش دشمن بر شهر بستان بسیار سنگینتر شد، سپاه پاسداران دشت آزادگان اوضاع بستان را وخیم اعالم کرد و گزارش داد جنگ در این شهر به صورت تن به تن ادامه داد. با این حال و با وجود دفاع غیرتمندانه مدافعین شهر، در روز بیست و یکم مهر، اشغال بستان آغاز شد و روز بعد، زمانی که آفتاب از میانه آسمان عبور کرده بود، بستان سقوط کرد و به تصرف دشمن درآمد نگاه متجاوز عراق پس از بستان، بار دیگر به سوی سوسنگرد بود… در این شرایط، مردم غیور سوسنگرد که سایه تهدید دشمن را دوباره بر سر میدیدند، از خانه های نیمه ویرانشان بیرون آمدند و برای دفاع از خاکشان فریاد آمادگی سر دادند اشغال سوسنگرد، برای رژیم عراق، نه تنها از نقطهنظر نظامی که از بسیاری جهات حائز اهمیت بود از اینرو، این بار بسیار حساب شدهتر از قبل و با نیرویی قدرتمندتر، پیشرویاش را به سوی آن آغاز کرد از آخرین روزهای مهر ماه تا روزهای پایانی آبانماه، یعنی قریب به یک ماه تمام را ارتش عراق، بارها به سوی سوسنگرد حرکت کرد وهر بار با دالوری و ایثار مدافعینی مواجه میشد که او را ناچار به عقبنشستن میکرد، اما در روزهای بیست و دوم و بیست و سوم آبانماه، دیگر توانی برای مقاومت باقی نمانده.
متجاوزان با تجهیزات کامل و آتـش پشتیبانی توپخانه و هلیکوپتر، به پیشروی ادامه میدادند بعثیها با 40 دستگاه تانک و خودرو، از سوی دهلاویه، به سمت سوسنگرد پیش میآمدند… ان روز تا ساعت 6 عصر هم مقاومت در این مسیر ادامه داشت، اما در حالی که شب بر منطقه حاکم میشد، عدهی زیادی شهید و مجروح شده بودند و باقیمانده نفرات مجبور شدند از شهر عقب نشینی کنند آن بخش از نیروهای ارتش عراق که در شمال شرق سوسنگرد جای گرفته بودند نیز هجومشان را به سوی شهر آغاز کردند تا در آخرین ساعات جمعه بیست و سوم آبان ماه ،1359 سوسنگرد از همه سو – دهالویه، تپههای الله اکبر و ابوحمیظه، محاصره شود در این حال، سپاه پاسداران دشت آزادگان اعلام کرد: در حال حاضر
هیچ راهی برای نجات زخمیها و تخلیه شهدا وجود ندارد. مگر از طریق رودخانه که باید بلم در اختیار باشد، آتش توپخانه دشمن به شدت ادامه دارد و هیچگونه امکان نقل و انتقال وجود ندارد.درست در همان روزی که محاصره سوسنگرد کامل شد… خامنهای که در آن هنگام نماینده خمینی در شورای عالی دفاع بود در خاطراتشان نقل میکنند که، در آن روز سرهنگ سلیمی – رئیس ستاد جنگهای نامنظم – با ایشان تماس گرفته و اعلام میکند، با لشکر 92 توافقی صورت گرفته تا نیروهایش را به سوی سوسنگرد بفرستند، اما تاکنون اقدامی نشده است.پس از جلسه آن روز، قرار شد بنیصدر برای رفع محاصره سوسنگرد وارد عمل شده و قضیه را پیگیری کند، با این حال نماینده خمینی که دل خوشی از عملکرد بنی صدر نداشتند، تصمیم گرفته بودند تا خود نیز وارد عمل شوند. روز بعد، یعنی در بیست و چهارمین روز از آبان، ارتش عراق در حالی که از چند نقطه،شهر را زیر آتش توپخانهاش قرار داده بود، به پیشروی خود ادامه داد.ساعت، 4 عصر را نشان میداد که 10 دستگاه تانک عراقی از شرق سوسنگرد وارد شهر شدند، و یک ساعت بعد نیروهای متجاوزی که از غرب به سوی سوسنگرد در حال پیشروی بودند، تنها چهارکیلومتر با شهر فاصله داشتند جاده هویزه نیز از سمت جنوب شهر بسته شده بود. هر دقیقه و هر لحظه، بر تعداد زخمیها و شهدا افزوده میشد، بارش خمپاره و توپ، لحظهای به مدافعین شهر امان نمیداد. هیچ هلیکوپتری برای انتقال زخمیها و اجساد شهدا امکان فرود در شهر را نداشت و پاسداران شهر ناگزیر بودند آنها را با قایق از کرخه عبور دهند تا به حمیدیه و بعد به اهواز رسانده شوند.
همان وقت بود که نماینده خمینی در شورای عالی دفاع، وارد اهواز شدند و بلافاصله تلاش کردند تا طرحی را برای شکستن محاصره سوسنگرد پیگیری نمایند.این طرح در جلسهای با شرکت فرماندهان ارتش، سپاه و مصطفی چمران از ستاد جنگهای نامنظم در حضور ایشان آماده شد. قرار بر این بود تا حرکت اصلی از گلبهار به سوی سوسنگرد و حرکت فرعی از سمت سبحانیه انجام گیرد، تک اصلی به عهده تیپ 2 لشکر 92 بود و نیروهای پاسدار و ستاد جنگهای نامنظم و تک فرعی و پشتیبانی نیز به عهده تیپ 3 لشکر 92 گذارده شد…ساعت حمله نیز، یا همان ساعت روز همزمان با طلوع آفتاب 26 آبان 1359 معین گردید. شب هنگام، دشمن با 80 دستگاه تانک و خودروی دیگر بر قدرت زرهی اش افزود تا فشار را بر مدافعین شهر بیشتر کند… هر لحظه حلقه محاصره تنگتر میشد… مهمات رو به پایان بود. غذا و آبی باقی نمانده بود و مدافعان خسته، رسیدن نیروهای کمکی را انتظار میکشیدند.نیمه شب و هنگامی که نماینده خمینی برای عملیات فردا انتظار میکشیدند، چمران سراسیمه وارد شد و به ایشان خبر داد که از دزفول خبر بدی رسیده است به نظر میرسید بنی صدر ترتیبی داده تا حرکت تیپ 2 لشکر 92 که نقش اصلی در عملیات را داشت، لغو شود.خامنه ای که متوجه این امر شده ودند، بالفاصله با تیمسار ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران تماس گرفته و علت را جویا شدند… حدس ایشان درست بود، حرکت تیپ 2 با دستور بنیصدر با این بهانه که این عملیات ممکن است باعث از دست رفتن تیپ شود، لغو شده بود. ساعت6:30صبح بیست و ششمین روز از آبان ماه 1359 ،عملیات آزاد سازی سوسنگرد آغاز شد. در جاده حمیدیه _سوسنگرد، هم زمان با آتش توپخانه روی عقبه ی دشمن ،نیروهای عمل کننده موفق شدند پس از آزاد سازی روستای ابوحمیظه و با حمایت هوانیروز ارتش ،تانک های عراقی را در جنوب و شرق سوسنگرد منهدم کرده و محاصره را در این بخش ها بشکنند. از سوی دیگر نیز رزمندگانی که در سبحانیه وارد عمل شده بودند ،دشمن را وادار به عقب نشینی کردند.ارتش طی بیانیهای اعالم کرد: یک گردان از ستاد جنگهای نامنظم، دو گردان سپاه پاسداران و سه گردان زرهی از لشکر 92 ارتش، از دو محور حمیدیه –سوسنگرد و میشداغ- سبحانیه به سمت دشمن حمله کرده و سوسنگرد را از محاصره دشمن بیرون آوردند. آنانی که طی روزهای قبل، خسته از درگیری مداوم در برابر دشمن، ثمره مقاومتشان را میدیدند، با چشمانیتر از اشک شوق و زبانی شاکر به لطف خدا، نیروهای تازه از راه رسیده را در آغوش میکشیدند.
حدود 80 تن از پاکترین فرزندان این سرزمین در راه بازگرداندن این تکه از خاک میهن، جان تقدیم کردند. دشمن بعثی در حالی که بیش از 750 کشته و 45 نفر اسیر از خود به جای گذاشته بود، ده کیلومتر از جنوب و دو کیلومتر از غرب، عقب رانده شد. 40 دستگاه تانک و خودرو، چند قبضه توپ، یک فروند هواپیما و یک فروند هلیکوپتر از ارتش دشمن منهدم و 25 دستگاه تانکر و خودرو به غنیمت گرفته شد.هرچند سایه تهدید عراق تا پایان جنگ بر سر سوسنگرد باقی ماند و مردم نتوانستند به زندگی عادی خود برگردند، اما این رژیم هیچگاه نتوانست، بار دیگر پای به خاک این شهر بگذارد و داغ تصرف حتی یک وجب از خاک سرزمین ایران تا آخر عمر این رژیم بر دل صدامیان باقی ماند.